دیشب فیلم "گفتگو در مه" رو از برنامه آپ/ارات دیدم. مستندی بود درباره خانمی که عضو شورای شهر یک روستا بود و رئیس روستا که ظاهرا کدخدای ده هم بود ایشون رو به رسمیت نمی شناخت و حاضر نبود که بعد از دو سال جلسه شورا رو تشکیل بده و به مشکلات اهالی رسیدگی کنه. شاید خیلیها وقتی این فیلم رو ببینن بگن از یه پیرمرد کم سواد و دارای عقاید 80 سال پیش بیشتر از این توقع نمیشه داشت. پیرمرد مدام می گفت که من با یک زن تو جلسه نمیشینم من مَردم و با شیرها میشینم نه با روباهها. متاسفانه این طرز تفکر فقط برای اون پیرمرد نیست، تو همین تهران که مثلا پایتخت هست همین نگاه به زنها وجود داره. تو ادارهها و شرکتها خیلی که به خانمها احترام بگذارن اونها رو به شکل مورچههای کارگر نگاه میکنن که شاید برای کارهای کارشناسی خوب باشن ولی برای مدیریت نه. اگر خانمی قرار باشه که حکم مدیریتی بگیره علاوه بر اینکه باید از نفوذ و قدرت مردان باید استفاده کنه باید خودش رو برای یک جنگ تمام عیار با بقیه افراد اون سازمان و شرکت هم آماده کنه. سخته که باور کنم جامعهای که نصف جمعیت خودش رو نادیده میگیره قادر به پیشرفت هست. کاش مادران جامعه مردان نسل آینده رو طوری تربیت کنن که به زن نگاه جنسیتی نداشته باشن و اونها رو انسانی دارای حقوق برابر با خودشون ببینن.
________________________________________________________
پ.ن: منجوق گرامی برای کامنت خصوصی از گزینه "تماس با من" که تو سمت راست وبلاگ هست میتونی استفاده کنی.
این روزها در اغلب محله های شهر مراسم عزاداری برپاست. از ساعت 8-7 شب تا بعد از نیمه شب صدای موسقیهای عزاداری اونم از نوع امروزیش بلند هست و مخل آسایش دیگران. یادمه چند سال پیش که از این داستان خیلی شاکی شده بودم به پلیس زنگ زدم و اونها گفتن که به ما مربوط نیست باید برید کلانتری محل و شکایت کتبی کنید. پلیسی که جواب تلفن رو داد میگفت اعتقاد بر این هست که هر چی صدای ضبط صوت بلندتر باشه ثوابش بیشتره!!! خلاصه که بنده از تلفنم پشیمون شدم. هر سال تو این روزها به این فکر میکنم که این دینداری ریاکارانه به قیمت آزار و اذیت چه تعداد آدم دیگه تموم میشه؟ کسانی که مجبور هستن صبح زود برن سرکار چه گناهی کردن که باید تا نیمه شب آسایش نداشته باشن؟ هدف غائی دین این هست که انسانها راه و روش درست تری تو زندگی داشته باشن و انسانهای خوبی باشن یا این که ... . خلاصه که برداشت من از این مراسم این هست که بیشتر از این که قرار باشه مردم اخلاق و رفتار بهتری داشته باشن زشتی های وجودشون بیشتر معلوم میشه.
دیروز وقتی تو ایستگاه مترو توحید بودم دو تا جوون داشتن پوسترهایی رو برای روز 13 آبان به دیوار مترو میزدن. پوسترها با کیفیت خوب چاپ شده بودن و هر کدوم وقوع یک جرم یا جنایت یا فقر و رعایت نشدن حقوق بشر تو آمریکا رو توضیح میدادن. خوب برای ما که سالهاست به سیاست یکی به میخ زدن و یکی به نعل زدن آشنا هستیم شاید این رفتار متناقض جای تعجب نباشه ولی آیا از نظر مردمی که تو قارهای که مقابل قاره ما هست، زندگی میکنن هم اینقدر این سیاست آشناست؟ مردم سرزمینهای دور به رسانه های خودشون گوش میکنن و به نمایندگانشون اعتماد میکنن و خودشون میرن دنبال زندگی. بنابراین رسانهها همین کارها رو میکنن خوراک تبلیغاتی و صاحبان صنایع اسلحهسازی هم بر طبل جنگ و خونریزی میکوبن. اینجا هم یه عده تاجر از ما بهترون هر روز جیبهاشون از پول من و امثال شما سرریز میشه. در این بین بیچاره مردمی که سالهاست دنبال سراب آرامش و امنیت هستن.