زبل خان

با افتخار تشریف میارن تلویزیون ملی و میگن که چند تا دختر و پسر رو 2 ساعته شناسایی و دستگیر کردن. بعد هم انگار که دزد میلیاردی گرفته باشن ازشون اعتراف میگیرن. یکی نیست بهشون بگه پدرآمرزیده ها شما اگه اینقدر زبل تشریف دارید چرا موقعی که باید دستگیر کنید پاسپورت هم میذارین تو جیبشون و یه بلیط لوفتانزا هم براشون می گیرید که موقع پرواز کمرشون رگ به رگ نشه خدای نکرده.

بهانه‌ای برای روز زن

کاش این روز واقعا روز زن‌ها بود. کاش به جای گل و کادوهای ارزون و گرون قیمت به زن‌ها هدیه‌هایی داده می‌شد که امنیت و آسایش‌شون رو تو خانواده و جامعه تامین می‌کرد. کاش روزی بیاد که نگاه جنسیتی از زن‌ها و مردهای این سرزمین برداشته بشه و همه انسان‌هایی برابر باشن، اما با این اوضاعی که ما داریم حداقل 100 سال دیگه باید مبارزه کرد. فعلا روز مادر بر همه مادران صبور و شجاع و سخت کوش این مرز و بوم مبارک باد. 



_______________________________________________________

پ.ن: نمی‌خوام تو این روز کام کسی تلخ بشه اما برای همه مادران زندانی.های سی/یا/سی آرزوی صبر و سلامتی دارم و امیدوارم که هر چه زودتر عزیزانشون رو در کنار خودشون ببینن.

عید اومد بهار اومد می ریم به صحرا .....

روزهای آخر سال هست و مثل همیشه شلوغی و کار زیاد و وقت کم. الان که دارم این پست رو می نویسم خوشبختانه روز آخری هست که اضافه کار هستم. یعنی یه همچین کارمند نمونه‌ای هستم من (تعریف از خود به اشد وضع). وقتی به پایان هر سال می رسیم برای عده‌ای اون سال بد و نحس بوده و برای عده‌ای پر از خوشی و شادی. دنیای ما بر اساس تضادی شدید بنا شده و آدمی از این تضاد گریزی نداره. الان که به سال گذشته خودم فکر می‌کنم می‌بینم که سال سختی رو پشت سر گذاشتم. خیلی از باورهام عوض شدن که هنوز نمی‌دونم این خوبه یا نه! تو این روزهای آخر به این نتیجه رسیدم که همینقدر که بیماری سخت و گرفتاری ناجوری گریبان خودم و خانواده‌ام رو نگرفت باید شکرگزار بود. شرایط می‌تونست بدتر از این چیزی باشه که گذشت. به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم عمر گرانمایه می‌گذره پس چه بهتر که تا میشه باعث رنج و عذاب خود و دیگران نباشیم. امیدوارم که در سال جدید ترازوی زندگی عزیزان و دوستانم خوش‌هاش سنگین‌تر از غم‌هاش باشه و آرامش و سلامت و شادی مثل نسیم بهاری تو زندگی همه جریان داشته باشه. 


نوروز خجسته


آن روزها

در روستای مادری‌ سنگ قبری توی امامزاده روستا هست که همیشه باعث تاسف من میشه. اونجا جوانی به خواب ابدی رفته که روی سنگ قبرش نوشته روز 22 بهمن 57 دقایقی قبل از اعلام پیروزی انقلاب شهید شده. گاهی اوقات که به سختی‌هایی که تو این 35 سال متحمل شدیم فکر می‌کنم، ناخودآگاه یاد اون جوان شهید می‌افتادم. اینکه برای رسیدن به آزادی من و امثال من از جان شیرین گذشتند و افسوس که این فداکاری هیچ ثمری نداشت. به راستی نسل جوان امروزی چقدر از سرنوشت نسل پر شور قبلی خبر داره؟

ما کجائیم؟!

بالاخره بعد از این همه روز امروز فرصتی شد تا سری به این خونه خلوت بزنم. 

کلی حرف دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم. 

1- در خبرهای امروز عکسی دیدم از ورود خانم اِما /بون/ینو وزیر امور خارجه ایت/الیا که چند وقت پیش به تهران سفر کرده بودن. این عکس نشون می‌داد که ایشون از حق طبیعی نداشتن حجاب استفاده کردن و بدون روسری وارد مرز پر گهر شدن. خوب از اونجایی که این عکس‌ها رو تو رسانه های داخلی نمیشه دید مثل همون عکس‌های قدیمی محمودخان عده‌ای در سایت‌هاشون همون موقع گفته بودن که نخیر ایشون با حجاب اومدن و ما عمرا بذاریم کسی بدون حجاب وارد این ام /القری /اسلام بشه. حالا به حواشی این داستان کاری ندارم ولی واقعا ما کجای کار هستیم؟ یعنی ما که نه، از ما بهترون. یعنی تا چه زمانی این جماعت درگیر این مسائل بی اهمیت هستن؟ شاید الان دیدن فیلم ارودگاه آشو/یتس برای ما وحشتناک باشه اما به شکلی دیگه همه ما در یه آشو/یتس بزرگتر زندگی می‌کنیم. آیندگان چه کتابهای دردناک و چه فیلم‌های وحشتاکی در مورد ما خواهند ساخت.

2- قدرت پول اونقدر زیاد هست که تقریبا هر ناممکنی رو ممکن کنه اما به همون اندازه هم توانایی برهم زدن هر رابطه‌ای رو داره.

3- از امروز 45 روز مونده به تموم شدن سال. کاش تو سال آینده هر ایرانی حداقل چند روز، روزگار خوشی داشته باشه.